تمثیلی زیبا برای حرکت جوهری
جناب استاد عبدالرسول عبودیت در کتاب «درآمدی بر نظام حکمت صدرایی» تمثیلی زیبا برای فهم عمیق حرکت جوهری به کار برده اند. در ادامه، این تمثیل و پویانمایی کوتاهی بر اساس آن تقدیم می شود:
تمثیلی زیبا برای حرکت جوهری
جناب استاد عبدالرسول عبودیت در کتاب «درآمدی بر نظام حکمت صدرایی» تمثیلی زیبا برای فهم عمیق حرکت جوهری به کار برده اند. در ادامه، این تمثیل و پویانمایی کوتاهی بر اساس آن تقدیم می شود:
مرحوم محمد تقی جعفری با توجه به فلسفهی اسلامی نظریهای جدید در باب هدف و غایت از هنر به عنوان «هنر برای انسان در حیات معقول» مطرح نمودهاند این نظریه مبتنی بر توضیح دقیق معناشناسی، تعریف اصطلاحی، وجود شناسی هنر و انسان شناسی اسلامی است. حاصل نظریه هنر برای انسان در حیات معقول آن است که حیات معقول که انسانیت انسان به آن استوار است هدف فردی و اجتماعی برای هنرمند و جامعه معرفی میشود حذف اینچنین هنری از قاموس بشری ممکن نیست چرا که چندان تفاوتی با حذف انسانیت انسان ندارد. مرحوم جعفری با سوق دادن مباحث فلسفهی هنر به سوی به خدمت گیری هنر برای کمال انسانی، مباحث فلسفهی هنر را کاربردیتر و منطبق بر حکمت اسلام و تعالیم وحی بیان میفرمایند، ایشان با سوق دادن بحث به سمت و سوی مطالب کاربردی و گره گشا و کمرنگ کردن قیل و قالهای کم فایده چینش مطالب را از تعریف هنر تا غایت آن به نحوی رقم میزنند تا هنر در خدمت حیات معقول انسان قرار گیرد.
با کمی دقت و مطالعه در تاریخ می توان به این نتیجه رسید که عامل بسیاری از نظریات ملحدانه، عوامل روانی ناشی از آموزههای اشتباه و مخالف فطرت کلیسا بوده است.
برتراند راسل، نویسنده ملحد انگلیسی در کتابی که نام آن را The Conquest of Happiness (تسخیر خوشبختی) گذاشته است سرآغاز نوشته خود و شرح دوران کودکی و نوجوانی خود را چنین بیان میکند:
چرا علوم تجربى یقینى نیست ؟
علت یقینى نبودن علومى که صرفا مستند به تجربه هستند این است که فرضیاتى که در علوم ساخته مى شود دلیل و گواهى غیر از انطباق با عمل و نتیجه عملى دادن ندارد و نتیجه عملى دادن دلیل بر صحت یک فرضیه و مطابقت آن با واقع نمى شود زیرا ممکن است یک فرضیه صد در صد غلط باشد ولى در عین حال بتوان از آن عملا نتیجه گرفت چنانکه هیئت بطلمیوس که زمین را مرکز عالم و افلاک و خورشید و همه ستارگان را متحرک به دور زمین مى دانست غلط بود ولى در عین حال از همین فرضیه غلط درباره خسوف و کسوف و غیره نتیجه عملى مى گرفتند . طب قدیم که براساس طبایع چهارگانه ( حرارت , برودت , رطوبت , یبوست ) قضاوت مى کرد غلط بود ولى در عین حال عملا صدها هزار مریض را معالجه کرده است.
دانشمندان هر وقت دم از تکامل حقیقت بزنند مفهوم فلسفى آن مد نظرشان نیست بلکه یکى از دو معنى را در نظر گرفتهاند:
دکتر«مهدی گلشنی» فیزیکدان و استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، در یادداشتی با موضوع مافیای ترجمه کتب در ایران در سایت شخصی خود به اشتباهات و دست های پشت پرده در ترجمه کتب اینچنین اشاره نمود:
حضرت آیت الله جوادی آملی در یکی از جلسات درس خارج فقه خود به بررسی «یقین معرفتشناختی» و «یقین روانشناختی» پرداخته و کیفیت اعتبار هر کدام را در ارتداد مورد برسی قرار داده اند.
تقریر این مطالب در روزنامه جمهوری اسلامی، ویژه نامه صحیفه حوزه، شماره 48، در تاریخ 30 اردیبهشت 1381 منتشر شده است که متن این جلسه تقدیم علاقهمندان میگردد.
نظریه تکامل ستون خیمه مدرنیسم است و اگر این ستون سقوط کند، کل خیمه بر سر مدرنیسم فرو خواهد ریخت. بنابراین مانند یک ایدئولوژی با آن رفتار می شود، نه یک تئوری علمی اثباتشده. می دانم که بسیاری از مردم اظهارات من در این مورد را نمی پذیرند، اما حداقل مسلمانان باید از این دیدگاه به کل موضوع بنگرند….
بر من روشن شده بود که هیچ یک از آنها (اعضای حلقه وین) در پی آن نبودند که حدّ بین علم و علم کاذب را مشخص کنند بلکه به حد فاصل علم و فلسفه اولی می پرداختند و می دیدم که ضابطه تمایز من از آنها بهتر است؛ زیرا اولا بر آن بودند که ضابطه ای بیابند که به موجب آن، متافیزیک چیزی خالی از معنا و مفهوم جلوه کند؛ در حالی که متافیزیک، سلف بسیاری از نظریه های علمی است. ثانیاً تمایز به صورت حد فاصل بین معنا و بی معنا فقط جای مسئله را تغییر می داد. همانطور که خود حلقه هم قبول داشت این امر مستلزم آن بود که معیاری جهت معنا و بی معنایی در دست داشته باشیم و به این منظور مسئله «تأیید پذیری(اثبات پذیری)» را پذیرفته بودند و فکر می کردند که همان آزمایش و مشاهده است. ولی این کار صورت دیگری از همان ضابطه کهن استقرائیان بود و در حقیقت فرقی بین استقراء و تأیید پذیری وجود نداشت.
اما من معتقدم که علم، اصولا استقرائی و مبتنی بر تجربه و مشاهده نیست و هیوم این اسطوره را در هم ریخته است.
کارل پوپر، جستجوی نا تمام، ترجمه ایرج علی آبادی، نشر سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، صفحه96-97.
این حقیر به خاطر دارم در وقتى که در مدارس جدید درس میخواندم، و شاید سنّ من در أوان بلوغ بود، یک روز در ضمن بحث با بعضى از منکرین خداوند، بدون مقدّمه و بدون سابقه ذهنى از این برهان، بدین گونه او را محکوم کردم، به این جمله که: آیا تو وجود خودت را قبول دارى؟! گفت: آرى! گفتم: مطلب دیگر تمام است. چون بعداً در کتب فلسفه و حکمت به برهان صدیقین برخورد کردم، دیدم همان برهان است غایة الامر در این کتب به طور تفصیل و عالى بیان شده است؛ و من به طور ساده آورده بودم.