این حقیر به خاطر دارم در وقتى که در مدارس جدید درس میخواندم، و شاید سنّ من در أوان بلوغ بود، یک روز در ضمن بحث با بعضى از منکرین خداوند، بدون مقدّمه و بدون سابقه ذهنى از این برهان، بدین گونه او را محکوم کردم، به این جمله که: آیا تو وجود خودت را قبول دارى؟! گفت: آرى! گفتم: مطلب دیگر تمام است. چون بعداً در کتب فلسفه و حکمت به برهان صدیقین برخورد کردم، دیدم همان برهان است غایة الامر در این کتب به طور تفصیل و عالى بیان شده است؛ و من به طور ساده آورده بودم.
بهترین برهان بر وجوب وجود، برهان صدیقین است که مفادش، مفاد «بِک عَرفتک و أنت دللتنى علیک و دعوتنى إلیک، و لو لا أنت لم أدر ما أنت» است. و مفاد «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ» و مفاد «أَ وَ لَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ» است.
مرحوم حکیم عالیقدر؛ صدر المتألّهین شیرازى قدّس الله نفسه الشریف در «أسفار» از طبع حروفى از ج 6 ص 12 تا ص 26 بحت کافى فرموده است؛ و این برهان را اسَدّ البراهین و أشرف البراهین شمرده است.
این حقیر به خاطر دارم در وقتى که در مدارس جدید درس مىخواندم، و شاید سنّ من در أوان بلوغ بود، یک روز در ضمن بحث با بعضى از منکرین خداوند، بدون مقدّمه و بدون سابقه ذهنى، از این برهان، بدین گونه او را محکوم کردم، به این جمله که: آیا تو وجود خودت را قبول دارى؟! گفت: آرى! گفتم: مطلب دیگر تمام است. چون بعداً در کتب فلسفه و حکمت به برهان صدیقین برخورد کردم، دیدم همان برهان است غایة الامر در این کتب به طور تفصیل و عالى بیان شده است؛ و من به طور ساده آورده بودم. و إجمال این برهان بدین تقریب است که:
الْموجود یعنى شىء و چیزى که وجود دارد، در مقابل معدوم که وجود ندارد. پس معناى انسان موجود، چیزى است و ماهیّتى است که به لباس وجود مخلّع است پس انسان ممکن است موجود باشد، و ممکن است معدوم باشد. اگر از معنى و ماهیّت انسان رفع ید نمائیم، و آن معنى و واقعیّت وجود را بدون هیچ نسبتى در نظر آوریم، آن وجود محال است که عدم بر آن طارى گردد. زیرا عدم نقیض وجود است و محال است که چیزى به نقیض خود متّصف شود؛ و گرنه اجتماع نقیضین لازم مىشود. و چون وجود ممتنع العدم است، قدیم است و واجب است. بنابراین حقیقت وجود، قدیم و واجب است.
و از اینجا به دست مى آید که: چون وجود براى اشیاء حتمى نیست، بنابراین أشیاء داراى وجود حقیقى نیستند. بلکه وجودشان عاریه اى و مجازى است.
این است برهان صدیقین و مفاد قول أمیر المؤمنین علیه السّلام که عرض مى کند در مقام مناجات: «یا من دلّ على ذاته بذاته». و إطلاق لفظ وجود بر ذات اقدس حقّ به طور اسم جایز نیست چون أسماء توقیفى هستند؛ و لیکن به طور صفت و نسبت همچون کلمه شىء إشکال ندارد؛ و کم له من نظیر. و برهان صدیقین اثبات وجوب و قدمت حق را از کلمه وجود مى کند.[1]
[1] حسینى طهرانى، سید محمد حسین، توحید علمى و عینى در مکاتیب حکمى و عرفانى میان آیتین علمین: حاج سید احمد کربلائى و حاج شیخ محمد حسین اصفهانى (کمپانى)، 1جلد، علامه طباطبایى - مشهد مقدس - ایران، چاپ: 2، 1417 ه.ق،ص 240.