تکامل طولی و عرضی در علوم
دانشمندان هر وقت دم از تکامل حقیقت بزنند مفهوم فلسفى آن مد نظرشان نیست بلکه یکى از دو معنى را در نظر گرفتهاند:
الف. توسعه تدریجی معلومات
تردیدى نیست که علوم رو به توسعه و افزایش است و تحقیقات دانشمندان هر روز فصل جدیدى در هر یک از علوم باز و یا علم جدیدى را در صحنه علوم وارد مىکند. از روز اول نه هیچ یک از علوم و نه فلسفه به این توسعه که امروز هست نبوده بلکه به تدریج که از عمر تمدن بشر گذشته در اثر کوششهاى دانشمندان، شمار مسائل علوم افزون شده و افزونتر هم خواهد شد.
گمان نمىرود در تمام جهان حتی یک دانشمند منکر این مطلب باشد. البته این نوع از تکامل که باید آن را «توسعه تدریجى» یا «تکامل عرضى» نامید در فلسفه و همه شاخههای علوم جارى است و ربطى به تکامل حقیقت به مفهوم فلسفى آن که دستاویز ماتریالیستهاست ندارد.
ب. علوم تجربى یک نوع تحول و تکامل مخصوص به خود پیدا مىکند که مى توان آن را «تکامل طولى» نامید. به این معنى که این علوم فقط روى فرضیه و تئورى کار مىکنند و به حسب سنخ موضوعات خود نمىتوانند مانند ریاضیات و فلسفه، متکى به اصول برهانى و یقینى باشند. از یکسو دلیلی بر صحت این فرضیهها وجود ندارد مگر انطباق با تجارب و داشتن نتیجه عملی و از سوی دیگر انطباق با تجربه و داشتن نتیجه عملى هم نمیتواند دلیلی بر حقیقى و یقینى بودن علوم تجربی باشد و جنبه احتمالى آنها را از بین ببرد و چون راه دیگرى براى به دست آوردن صحت این فرضیهها در دست نیست، بنابراین به ناچار همین قدر که یک فرضیه با تجربیات در دسترس بشر منطبق شد دانشمندان این امر احتمالى را یک حقیقت علمى تلقی مىکنند، به عنوان یک قانون علمى مىشناسند و در کتب علمى به صورت قانون علمى ذکر مىکنند، ولى هر وقت فرضیه دیگرى چه اصلاحکننده فرضیه اول و چه مغایر اساسی آن پدید آمد و با تجربیات بیشتر و دقیقتری منطبق شد فرضیه اول از صحنه علم خارج میشود و فرضیه دوم جاى آن را مىگیرد و به همین ترتیب ...
دانشمند طبیعى براى توجیه حوادث طبیعى، با نیروى حدس در ذهن خود فرضیهاى مىسازد، سپس صحت آن را بر اساس تجربه و نتیجه عملی آزمایش مىکند. اگر با تجربههاى موجود منطبق شد و عملا توانست پدیدههاى طبیعت را توجیه کند آن را به صورت یک قانون علمى در مىآورد. اسم این فرضیه را الف میگذاریم. تا وقتى که فرضیهاى جامعتر و کاملتر از فرضیه الف (با تجربههاى بیشتر و دقیقتر و با توجیهگری بهتر نسبت به پدیدهها و حوادث طبیعت) نیامده فرضیه الف به قوت خود باقى است. با آمدن فرضیه کاملتر، فرضیه الف جاى خود را به فرضیه جدید مىدهد و به همین ترتیب هر ناقصى جاى خود را به کاملتر از خود مىدهد و علوم طبیعى راه تکامل خود را به این ترتیب مىپیماید.
علی هذا علوم تجربى علاوه بر اینکه مانند فلسفه و همه علوم یک تکامل عرضى - که آن را در بالا «توسعه تدریجى» نامیدیم - دارند داراى یک تکامل طولى نیز هستند. (به ترتیبى که شرح داده شد)
ولى خواننده محترم، خوب توجه دارد که این نوع تکامل نیز ربطى به مسأله تکامل حقیقت به اصطلاح فلسفى آن ندارد. یعنى اینطور نیست که یک حقیقت مسلم به تدریج صحیحتر و صادقتر بشود و یا به اصطلاح ماتریالیستها درجه حقیقى بودنش بالاتر رفته باشد، بلکه فرضیه و تجربیات جدید ثابت کرد که فرضیه اول را نمى توان به عنوان «حقیقت» تلقى کرد و باید تمام آن یا بعضى از قسمتهاى آن را کنار گذاشت. البته به تدریج و با گذشت زمان، فرضیهها جامعتر و دقیقتر مىشوند. البته وجود فرضیه پیشین، در پیدایش فرضیه بعدی موثر است، یعنى هر چند دانشمند طبیعى با نیروى حدس خود فرضیه مىسازد اما تردیدى نیست که سوابق ذهنى وى در تحقق این حدس دخیل است و در هر صورت، این مطلب ربطى به «تکامل حقیقت» به اصطلاح فلسفى ندارد. این نوع از تکامل از جنبه احتمالى و غیر یقینى بودن مسائل علوم طبیعى ناشى مىشود.
منبع: علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، جلد اول، مقاله چهارم، صفحه 149 (با ویرایش و بازنویسی)